دختر و پسرش که ازدواج کردند، مستأجر بودند. دلش آرام نگرفت. سال۸۹ زمینی در امیریه خرید تا آن را چهارطبقه بسازد. آب، برق، گاز نداشتند. با تانکر آب میآوردند و با نفت، خانه را گرم میکردند. صدای زنگوله گله گوسفندانی که آن موقع از امیریه رد میشدند، هنوز در گوشش است. خیلی زودتر از آنچه فکرش را میکرد، آباد شد. یکیدوسال بعد، دیگر امیریه آن بیابان قبل نبود.
فاطمه غفوری بالارفتن تکتک ساختمانهای محله را دیده و برای هرکدام از اتفاقات خوب آن خدا را شکر کرده است. میگوید: سال ۸۹ که ما شروع به ساخت خانه کردیم، در امیریه فقط دوتا ساختمان بود. دو طرف بولوار همه بیابان بود، بهطوریکه از اول امیریه، آتشی که شوهرم مقابل زمین خانه ما روشن میکرد که سگها نیایند، دیده میشد.
فروشگاه برادران آریایی، قدیمیترین سوپر محله ماست. البته قبل از آنها در امیریه ۳۷ هم یک سوپر بود که جمع کرد. اسفند ۹۰ که سوپر آریایی باز شد، من همه خریدهایم را از همینجا انجام میدادم تا مبادا مغازه را جمع کنند.
این مسجد حضرتزینب (س) که میبینید، زمینش را یک نفر وقف کرده بود ولی پول ساختش را نداشتیم.
حدود سال ۹۶ بود که دامادم با یک فرد عرب آشنا شد که نذر ساخت مسجد داشت. دامادم، حاج صالح عرب را به اینجا آورد و او هزینه ساخت مسجد را تقبل کرد.
تا قبل کرونا زمینهای خالی حاشیه عزیزیه باغ بود. گوجه، خیار، بادمجان و... داشت. نمیدانید چقدر باصفا بود. خودمان میآمدیم هرچه میخواستیم، میچیدیم و پولش را پرداخت میکردیم.
پارک محله برای ما زمانی حکم مسجد و پاتوق فرهنگی داشت. تاحدود سال ۹۳ نماز جماعت و نماز عیدفطر را در پارک میخواندیم. یک سال با همسایهها دیگ آش برپا کردیم و بعد نماز مغرب، در این فضای سبز سفره افطاری انداختیم.
راحله مهدیزاده حدود یک سال بعد از ما در امیریه ساکن شده و از همسایههای قدیمی است. ما تلاش کردیم در این سالها بهخصوص ازطریق مسجد کارهای زیادی برای محله انجام بدهیم. همچنین با هم به جاهای مختلف مثل حرم، امامزاده یاسر و ناصر و استخر میرویم.
* این گزارش پنجشنبه ۲۹ شهریورماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۶۴ شهرآرامحله منطقه ۱۱ و ۱۲ چاپ شده است.